وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی
کاش یک تکه سنگ بودم.یک تکه چوب،مشتی خاک،کاش یک سپور بودم،یک نانوا،یک خیاط،دست فروش،دوره گرد،پزشک،وزیر،یک واکسی کنار خیابانکاش کسی بودم که تو را نمی شناخت.
کاش دلم از سنگ بود.کاش اصلا دل نداشتم.کاش اصلا نبودم.کاش نبودی.کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد.
آخ مهتاب!
کاش یکی ازآجرهای خانه ات بودم.یا یک مشت خاک باغچه ات، کاش دستگیره ی اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی!
نه اصلا کاش دستات بودم!
کاش چشمات بودم!
کاش دلت بودم! نه،کاش ریه هات بودم تانفسات را در من فرو ببری واز من بیرون بیاری!
کاش من تو بودم . کاش تو من بودی. کاش ما یکی بودیم.
یک نفر دوتایی!
این جاده به سوی تو نمی آید
گلی در کنار آن نمی روید . کجا بروم؟ از که بپرسم نشانی نگاه تو را ؟
به کجا بروم که نه قفسی باشد نه هوسی؟ کجا بروم که نه فرهاد کوهکنی باشد نه شیرینی نه مجنون بیابانگردی و نه لیلایی نه یعقوبی و نه پیراهنی؟
کجا بروم که فقط تو باشی و زمزمه ای که از تو شروع شود و به دریایی دور بریزد؟
فقط تو باشی و نه حتی گل سرخی که عطر نفسهای تو را دارد و تا آسمان قد کشیده است
.نه ستارهای باشد ونه ماه پاره ای فقط نگاه تو باشد و چراغی که از خورشید روشن تر است
.با این پاهای خسته و دستهای بسته کجا بروم که نه خزانی باشد و نه بهاری و نه سکوتی باشد و نه آواز های یک قناری؟
این جاده های وهم آلود که نه سیب را می شناسد و نه بالهای پروانه را هرگز به تو نخواند رسید به کجا بروم که نه من باشم و نه شعر های رنگ پریده ام ؟
نه شب باشد و نه روز نه هوا و نه خلأ نه عشق و نه نفرت نه دیو و نه فرشته
.این سایه های سرد دنباله تو نیستند. این آینه های مغرور تو را نشان
نمی دهند . این نی های شکسته از تو نمی گویند
.کجا بروم تو بگو
کجا بروم که جز تپشهای دل تو ردی از زندگی نباشد؟
کجا بروم